یه حس تازه
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

سلامتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

از دیشب تا حالا یه حس داغ دارم، یه حسی درست مثل ایستادن زیر بارون و تر شدن، یه حسی مثل خندیدن و تازه شدن، نمیدونم چیه اما از وقتی دیدمش اینطوری شدم، یعنی نه که تا حالا ندیده باشمش نه... دو ساله میشناسمش و می بینمش، اما دیشب انگار نگاه اون، حرفای اون و وجود اون برام تازگی عجیبی داشت، وقتی بهم نگاه میکرد برعکس همه وقت، چشمامو میدزدیدم تا نکنه یه وقت دلم بلرزه، اما نمیتونستم، فقط دوست داشتم تو نگاه سیاهش غرق بشم و بهش لبخند بزنم، تنم یخ کرده بود اما گرم گرم بودم، از یه داغی عجیب و قشنگ، وقتی میخندید انگار اولین بار بود که خنده هاش توی راهروهای دلم نفوذ میکرد... وقتی نگام میکرد انگار اولین بار بود که برق نگاهش و میدیدم، دلم میخواست سرم و روی شونه هاش بذارم و اونم نوازشم کنه، خیلی عجیب بود... برای اولین بار اونو به چشم یه سنگ صبور نمی دیدم، به چشم یه ... یه عاشق می دیدم، چرا تا حالا متوجه نشده بودم، چرا تو این چند وقت همیشه و همیشه فقط باهاش حرف میزدم و اونم گوش میکرد یا اون حرف میزد و من گوش میکردم، چرا تا حالا حتی یه بار قلبم در برابرش تندتر نتپیده؟؟؟؟؟

یعنی منو چم شده، نمیدونم، فقط میدونم از دیشب که تو کافه تریا حرف زدیم و منو رسوند خونه خیلی تغییر کردم، از وقتی بغض کرده بودم و اون با حرفای ساده اما قشنگش میخواست آرومم کنه، خیلی بهش حس نزدیکی میکنم، از وقتی دلداریم میداد و ازم میخواست بخندم خیلی دوستش دارم.... انگار یه دفعه اومده باشه تو قلبم و صاحبش شده باشه... از دیشب تا حالا دلم کلی براش تنگ شده، فقط میخوام دوباره ببینمش و باهاش حرف بزنم، یا فقط نگاهش کنم و اونم نگاهم کنه،

خداجون کمکم  کن تا حالا که دارم تو دلم جاش میدم، هیچ وقت هیچ وقت از پیشم نره... کمک کن دوستش داشته باشم و عاشقش باشم کمک کن هرچی میخواد تمام کوششم و بکنم برآورده کنم، کمک کن در کنار اون به تو برسم...

عزیزم خیلی دوستت دارم...!

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com





:: بازدید از این مطلب : 952
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست